استیون اسپیلبرگ کارگردان و امی پاسکال رییس پیشین سونی احتمالا از جمله اعضای جدید هیات…
فیلمیوال: وبسایت ایندیوایر پیشتر مطلبی را دربارهی زنانی که «آماده»اند فیلم پرفروش بسازند منتشر کرده بود. بسیاری از خوانندگان ایندیوایر این پرسش را مطرح کردهاند که: «ولی آنها اصلاً دلشون میخواهد چنین کاری انجام دهند؟» به نظر پرسش عجیبی میآید: مگر تا به حال کسی به ذهنش رسیده، از آن کمتر، مگر تا به حال کسی پرسیده که آیا کارگردانان مرد به ساخت فیلمهایی با بودجههای کلان علاقهمندند؟ به هر ترتیب این وبسایت تصمیم گرفته تا این پرسش را با چند تن از فیلمسازان زن در میان بگذارد. پاسخ قریب به اتفاق این بود: بله، البته که میخواهیم.
لکسی الکساندر (Lexi Alexander)، کارگردان فیلم ابرقهرمانیِ «مجازاتگر: منتطقهی جنگی – Punisher: War Zone» در سال ۲۰۰۸، میگوید: «بسیاری از فیلمسازان آرزو دارند که با فیلمی کوتاه یا فیلم بلندی مستقل راهی به هالیوود بیابند و بعد برای ساخت فیلمهای بزرگتر جذب استدیوها شوند. برخلاف باور عمومی، این رویا جنسیتمحور نیست. زنان فیلمساز به همین اندازه جاهطلباند. رویای آنها هم همین اندازه بزرگ است و بسیاری از ماها عاشق فیلمِ ژانریم.»
در طول سالیان، شماری از فیلمسازان مرد، از کولین تروارو تا گارث ادواردز، به نظر بدون کوچکترین مشکلی از فیلمهای مستقل کوچک به فیلمهای بلند استدیوئی عمده جهش کردند. این اتفاق بهندرت برای زنان افتاده است.
آوا دووِرنِی (Ava DuVernay) با اقتباسش از «چینی در زمان – A Wrinkle in Time» به طبقهی محدود -نه، انگشتشمار- فیلمسازان زنی پیوست که در ردهی فیلمهای ۱۰۰ میلیون دلاری کار کردهاند. تا همین امروز، تنها هممسیران او کَترین بیگِلو (Kathryn Bigelow) با «کِی نوزده: بیوهساز – K-19: The Widowmaker»، پتیجنکینز (Patty Jenkins) با «زن شگفتانگیز – Wonder Woman» و جنیفر یوه نلسِن (Jennifer Yuh Nelson) با «پاندای کنگفوکار دو – Kung Fu Panda 2» بودهاند.
الما هرئل (Alma Har’el)، کارگردان برندهی جایزهی «ساحل بمبئی – Bombay Beach» میگوید: «کارگردانانی عالی مثل دیوید لوئری و رایان کوگلر هستند که براساس یک فیلم، فرصتهایی عالی برای ساخت فیلمهای بزرگتر میگیرند. زنان نیز باید از فرصتهایی یکسان برخوردار باشند. بهقدر کافی کارگردان زن شایستهی چنین فرصتهایی هست و من تکتکشان را تحسین میکنم.»
با آنکه الکساندر اولین زنیست که فیلم ابرقهرمانیِ عمدهای را کارگردانی کرده، این تجربه را بهخوشی به یاد نمیآورد. یکی از دلایل اصلیاش این است که دلش نمیخواهد با جهتگیریِ جنسیتیای مواجه شود که در طول تولید فیلم با آن مبارزه میکرده.
او میگوید: «دلیل اینکه بیخیال خواندن یا ملاقات بر سر فیلمی پرفروش میشوم این است که خودِ آن تجربه مثل بازیِ مجموعصفری میماند. موقعی که مجازاتگر را ساختم طعمش را چشیدم. آن دسته از زنانی که در این زمینه تجاربی دارند- هم کار کردن در این کسبوکار و هم خود مسئلهی جهتگیری جنسیتی- میدانند در نهایت به اینجا میرسیم که وقتی به امکان پیش آمدن پیشنهاد فیلمی پرفروش فکر میکنیم، در ذهنمان مشغول ارزیابی خطراتیم. بیاعتمادی، عدم توزیع برابر نسبت به کارگردانان مرد و کمتر بودنِ پول تبلیغات نسبت به کارگردانان مرد در ترکیب با این دلمشغولی که اگر هر کدام از این مسائل در صحنه عصبیتان کند چطور قضاوت میشوید، فرمول این طرز تفکر است. مهم نیست چطور ماجرا را مدیریت میکنید، ولی نتیجهی محتملتر این است که یا تنگِ فیلمی میافتید که گنَد شده- که بلافاصله راهی زندانتان میکند- یا واقعاً موفق میشوید کار خوبی ارائه دهید و بترکانید. در این مورد دومی، آن مدیرانی که تماممدت دربارهی همهچیز با شما سرشاخ بودند حالا خیال میکنند، خیلی سرسختید.»
با همهی این تفاصیل، حتی الکساندر هم دلش میخواهد دوباره به این بازی برگردد:
«خب، آیا من دلم میخوادهد فیلمی پرفروش بسازم؟ بله، خیلی خیلی. اما دلم نمیخواهد وقتی دارم روی صحنه راه میروم به چشم خطر بهم نگاه شود و بعد با تمام عواقبی که چنین جهتگیریای ایجاد میکند سر و کله بزنم.»
داستانهای ترسناکی مثل آنچه بر سر الکساندر آمده، لین شلتن (Lynn Shelton) را از اینکه بخواهد پِی فرصتهای بزرگتری را بگیرد که پس از بیرون آمدن «وسط هفته – Humpday» برایش بهوجود آمد، منصرف کرد.
شلتن میگوید: «همزمان نگران ایدهی کار در مقیاسی بزرگتر بودم، بیشتر به این خاطر که نمیخواستم خلاقیتم از کنترل خارج شود. رسیدن به تدوین نهایی کار دشواری است. ضمناً داستانهایی ترسناک از این ور و آن ور و از کارگردانهایی که از نظر خلاقیت در تنگنا قرار گرفته بودند میشنیدم. تجربههای ویرانکنندهی روح.»
البته شلتن حالا هم احساس حاضر بودن دارد و احساس قادر بودن، آن هم به خاطر مجموعهای از تجارب مثبت در کار کردن در تلویزیون:
«تلویزیون واقعاً به من کمک کرد تا کلاً بهعنوان کارگردان، و بعد در مقام مسئول عواملی بزرگتر و تولیداتی پربودجهتر اعتمادبهنفس پیدا کنم. در حال حاضر خیالم بابت فکر به کارهای بزرگتر راحتتر است، اعتماد به نفس بیشتری دارم. حس میکنم میتوانم انجامش دهم، مشکلی نیست.»
امی سیمتز (Amy Seimetz) که همین حالا بابت کارگردانی توامان سریال «تجربهی دوستدختر – The Girlfriend Ecprience» با لاج کریگان مورد توجه و تحسین همگان است، تازگیها تجربهای مشابه داشته. سمیتز که فیلمهایی کوتاه و فیلم بلند تحسینشدهای به نام «خورشید نمیدرخشد – Sun Don’t Shine» ساخته، بازیگری موفق هم است. تازهترین بازی او در «بیگانه: عهد – Alien: Covenant» رایدلی اسکات به او کمک کرده تا عمیقتر دربارهی ساخت فیلم پرفروش خودش فکر کند:
«هیچوقت در صحنهای به این بزرگی نبودم. خودم هم میتوانم پشت چیزی به این بزرگی باشم! چه کسی است که دلش ۲۰۰ میلیون نخواهد تا هر کاری بکند؟»
با این حال سمیتز نگران از دست رفتن آزادی خلاقانه با چنین امکانیست و دغدغهاش را از اینکه ماشین فیلمسازی پرفروش با فیلمساز خلاق سر آشتی ندارد، بیان میکند:
«چیزی که در تجربهی دوستدختر عالی بود این بود که هیچکس به من نمیگفت چه کار کنم. هدف من این است که آن موقعیت دلنشینی را پیدا کنم که به من اجازه میدهد آن آزادی خلاقانه را داشته باشم که میدانم درَش بهترینم؛ البته در همین حین منابعی را برای نشان دادن چیزهایی تماشایی بر نمایشگر داشته باشم.»
لِیک بل (Lake Bell) که بهتازگی کار روی «نکتهش چیه؟ – ?What’s the Point» را تمام کرده در پاسخ به این پرسش که آیا میخواهد فیلم استدیوئی بسازد شفافِ شفاف است:
«دلم میخواهد فیلم بزرگی استدیوئی بسازم که حسابی هم موفق است؟ معلوم است که بله.»
با این حال بل هم مانند سمیتز دلش میخواهد استدیوئی را بیابد که همچنان به او اجازه دهد همان فیلمسازی که هست بماند. «نمیتوانم تصور کنم که گروهی باشند که نظراتشان را در قدم به قدم مسیری اعمال کنند که شاید سالها از عمرم را صرف شکل دادن بهش کرده باشم.»
البته بل بهتازگی تلاش بر سر ساخت فیلمی استدیوئی را متوقف کرد چرا که نگران بود کنترل امور از دستش خارج شود:
«یکجور تلاش آرام را برای فیلم پرفروش بزرگِ بینامی آغاز کردم و پاسخی که گرفتم- حتی از جانب نمایندگان خودم و حتی از جانب آدمهایی که پیشتر تلاش مشابهی کرده بودند- این بود که: اوه مثل این میمونه که بخوای گروهی کارگردانی کنی. باید با کلی آدمی که میخواهند خودشان را در تلاش خلاقانهی تو مداخله دهند، احساس راحتی کنی. همین مسئله موجب وقفههای بسیار و در نهایت توقف تلاش من شد.»
شلتن هم احساس مشابهی را تجربه کرده:
«آنچه دریافتم این است که زمان و انرژی بسیاری باید صرف ساخت هر فیلم بلندی بشود. بنابراین باید ابزار درستی در اختیار داشته باشی. همین. دلم نمیخواهد دو سال از زندگیام را مثل اسلحهای برای استخدام استفاده کنم. باید رابطهی عاطفیِ شخصیای هم با آن کار در میان باشد.»
اما بل و باقی نسبت به آنچه در آینده برای فیلمسازان زنی پیش میآید که میخواهند فیلمهایی با بودجهی کلانتر بسازند، امیدوارند:
بل میگوید: «دلم میخواهد باور داشته باشم که برای آنچه میآفرینم و صدای شخصی من، البته در قالب استدیوئی، جا هست.»
نوشتهی Kate Erbland
برگردان خاطره کردکریمی